عليعلي، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

پسرم قند عسلم

بی بی

دیروز سالگرد عقد من و بابا بود میخواستیم شب بریم بیرون که خبردار شدیم مامان بزرگ بابا ساعت ٦ بعد از ظهر به رحمت خدا رفته با اینکه ٩٦ سالش بود حافظه عجیبی داشت همه چیزو یادش بود زن دوست داشتنی بود خدا رحمتش کنه دیشب تو و بابایی و خاله صدیق تو ماشین بودید و خاله برای مامانش میخوند و تو هم اولاش باهاش میخوندی بعد که دیدی خاله گریه میکنه لوچ کردی و گریه گردی خاله هم با تموم ناراحتیاش بخاطر تو دیگه گریه نکرد  خاله صدیق کوچیکترین دختر بی بی بود و این سه سال آخر که بی بی خیلی اذیت بود با جون و دل ازش مراقبت کرد و تو این سه سال حتی یه سفر هم نرفت .......... بابا میگه خاله بارشو بسته با این کارش ایشاله که خاله همیشه سالم و سرزنده...
18 شهريور 1392

بدون عنوان

سه ماهت بود که امتحانی سوار روروک آرش شدی که ببینیم چیکار میکنی با دستت محکم میزدی رو روروک ،دستت درد گرفت این ور اونور و نگاه کردی دست مامانو پیدا کردی بعد دستمو گرفتی میزدی به روروک یکسال گذشت من هر روز از روز قبل بیشتر دوستت دارم حالا من یه پسر مهربونو باهوش دارم  
6 شهريور 1392

دسته گلهای بابا

علی کوچولوی مامان که کچل شدی امروز صبح از رو تخت افتادی بابا گذاشته بودت رو تخت خودش دنبال شناسنامش میگشت یکدفعه با پشت سر افتادی رو زمین که فرش هم نبود تازه قبلش هم سرت به بخاری و لبه تخت خورد ................ دو بار هم گذاشته بودت رو دوشش،سرت خورد به پنجره شیشه ایی هایی که بین اتاقت و هال هست که یه بارشو داشت میدویید هر وقت یادم میفته اعصابم خورد میشه تازه موقع رانندگی میذاره بغل خودش رانندگی میکنه دیروز هم بهت رانی داد تازه خوشحال بود یک لیوان خوردی دو ماهت بود که اسهال بودی یه قوری بهت لعاب اسفند داد که یکماه یبوست گرفتی و کبدت مشگل پیدا کرد کلا اگه بخوام بنویسم باید تا فردا تایپ کنم این دسته گلای باباتو ...
6 شهريور 1392

بدون عنوان

خوب علی کوچولوی نازم یکساله شدی ،یکسالگیت مبارک عسلم تم تولدت زنبوری بود که خاله فهیمه از چند ماه قبلش مشغول درست کردنش بود و واقعا برات سنگ تموم گذاشت از هر ریسه ایی دو سه تا مدل درست کرده بود و کلی سلیقه به خرج داده بود این از مزایای داشتن یه خاله هنرمنده که عاشق علی کوچولوشه تو هم خیلی خاله فهیمه رو دوست داری هر وقت میبینیش کلی ذوق میکنی تولدت رو شمال توی ویلای عزیزجون گرفتیم، نازنین کوچولو هم 18 مرداد دنیا اومد به خاطر همین دایی سعید نتونست بیاد ما تو نت هرچقدر دنبال عکس یه کیک زنبوری خوشگل میگشتیم هیچی پیدا نمیکردیم حتی پشیمون شده بودیم که تم زنبوری کیکش بیریخته با بابا رفتیم برای سفارش کیک که مغازه ...
3 شهريور 1392
1